زندان رندان

وبلاگ اختصاصی مسعود پژمان

زندان رندان

وبلاگ اختصاصی مسعود پژمان

گهی در کاغذ و دفتر چه رؤیاها که می‌دیدم / که جای خواب خوبی بود ، آنجاییکه خوابیدم

چه سختم بود بگذشتن ز خواب صبح و بی‌حالی / و استادی که یادم نیست از غیظش چه نامیدم

چنان در شغل علافی شدم ماهر چنان ساحر / که یادم رفت استحمام و چون اسبان بخاریدم

به خاطر نیک دارم آن وقایع را که روز و شب / به جای درس و مشق ، دیوان اشعاری سراییدم

کلاس نرمش و ورزش ، کلاس شعر و موسیقی / و یادم نیست جاهایی که رفتم ، ثبت‌نامیدم

پریشب رفته‌ام استخر ، لیک از یاد نی دارم / که هنگام برون گشتن ، چه کردم؟ ارتماسیدم؟

و حالا ایستادن پشت درهایی که او بسته / نگاهی هم به خود کرده که از سرمای ماسیدم

به من گوید به آرامی که شاید نمره‌ای دادم / ولی دانید و می‌بینید ، زان وعده پلاسیدم

بس است اشعاری از خواهش ، برو «پژمان» پی پوزش / که قافیه به ته رفته ، بر این شعرم ننازیدم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی